يك شنبه ۱۳۹۱/۱۱/۸, ۱۰:۳۴ صبح
خبر به دورترین نقطهی جهان برسد
نجمه زارع در 29 آذرماه 1361 در شهرستان کازرون دیده به جهان گشود. وی شش ماه پس از تولد همراه با خانوادهاش به قم عزیمت نمود و در آنجا ساکن شدند. دوران دبستان را در مدرسهی «اوسطی» قم گذراند و دوران راهنمایی و دبیرستان را به ترتیب در مدارس «نرجسیه» و «شهدای چهارمردان» پشت سر گذاشت. طی سالهای 79 تا 81 در دانشگاه همدان به تحصیل در رشتهی عمران پرداخت و سرانجام با اشتباه پزشک معالجش در تاریخ 31 شهریور 1384 دارفانی را وداع گفت.
وی در دوران کوتاه زندگی خود با حدود 30 عنوان برگزیده در کنگرههای شعر و سرایش 4 دفتر شعر، نام خود را در حافظهی ادبی ایران ثبت نمود.
خبر به دورترین نقطهی جهان برسد
نخواست او به منِ خسته بیگمان برسد
شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد؟
چه میکنی اگر او را که خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد ...
رها کنی، برود، از دلت جدا باشد
به آنکه دوستترش داشته ... به آن برسد
رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطهی جهان برسد
گلایهای نکنی بغض خویش را بخوری
که هق هق تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که ... نه! نفرین نمیکنم که مباد
به او که عاشق او بودهام زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد
نجمه زارع در 29 آذرماه 1361 در شهرستان کازرون دیده به جهان گشود. وی شش ماه پس از تولد همراه با خانوادهاش به قم عزیمت نمود و در آنجا ساکن شدند. دوران دبستان را در مدرسهی «اوسطی» قم گذراند و دوران راهنمایی و دبیرستان را به ترتیب در مدارس «نرجسیه» و «شهدای چهارمردان» پشت سر گذاشت. طی سالهای 79 تا 81 در دانشگاه همدان به تحصیل در رشتهی عمران پرداخت و سرانجام با اشتباه پزشک معالجش در تاریخ 31 شهریور 1384 دارفانی را وداع گفت.
وی در دوران کوتاه زندگی خود با حدود 30 عنوان برگزیده در کنگرههای شعر و سرایش 4 دفتر شعر، نام خود را در حافظهی ادبی ایران ثبت نمود.
خبر به دورترین نقطهی جهان برسد
نخواست او به منِ خسته بیگمان برسد
شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد؟
چه میکنی اگر او را که خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد ...
رها کنی، برود، از دلت جدا باشد
به آنکه دوستترش داشته ... به آن برسد
رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطهی جهان برسد
گلایهای نکنی بغض خویش را بخوری
که هق هق تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که ... نه! نفرین نمیکنم که مباد
به او که عاشق او بودهام زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد